محقق برجسته آمریکایی در گفتوگو با ایکنا:
انگیزه اسلامهراسی از صدر اسلام تا امروز ثابت بوده است
جان اندرو مارو گفت: تاریخ اسلامهراسی بیش از ۱۴۰۰ سال سابقه دارد. این گفتمان ممکن است در قرون اخیر تغییر کرده باشد. با این حال، انگیزه یکسان این بوده است که باید با اسلام و مسلمانان مخالفت کرد.

به گزارش ایکنا، اسلامهراسی و برچسب زدن به مسلمانان به بهانههایی مانند تروریسم در سالهای اخیر بسیار گسترش پیدا کرده است. این رشد اسلامهراسی در کشورهای غربی باعث شده که مشکلات بسیاری برای مسلمانان به وجود آید و اتهام زدن به اقلیت مسلمان در این کشورها به امری رایج از سوی تندروها و برخی از سیاستمداران تبدیل شود.
این در حالی است که مسلمانان نیز قربانی تروریسم در کشورهای خود هستند. با این وجود، اسلامستیزی به خصوص از سال ۲۰۰۱ و حوادث ۱۱ سپتامبر رشد معناداری داشته است.
دکتر جان اندرو مارو (John Andrew Morrow)، محقق مسلمان کانادایی است که ۳۰ سال پیش در ۱۶ سالگی اسلام را پذیرفت. وی بیش از ۳ دهه در حوزه علوم اسلامی و در مورد آثار دانشمندان سنتی مسلمان و دانشگاهیان غربی که در مورد اسلام آثاری داشتهاند، مطالعه کرده است.
او تحصیلات فوق دکتری خود را در رشته زبان عربی در فاس و رباط به پایان رساند و به نوعی مراکش را خانه دوم خود میداند. او به مدت ۲ دهه به عنوان استاد دانشگاه مشغول به کار شد و پس از رسیدن به درجه استادی از تدریس بازنشسته شد. وی آثار گستردهای از جمله صد مقاله و ۳۰ کتاب علمی در حوزههای ادیان و اسلام تألیف کرده است. یکی از تأثیرگذارترین مطالعات وی «عهدنامه حضرت محمد(ص) با مسیحیان جهان» است که به ترویج نامهها، معاهدات و عهدنامههای رسول خدا با مردم اختصاص داده شده است. وی در گفتوگو با ایکنا در مورد اسلامهراسی و ریشههای آن در غرب و آمریکا صحبت کرد.
ایکنا _ در سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری شاهد افزایش اسلامهراسی در غرب بودهایم. به نظر شما علت اصلی ظهور این پدیده در غرب چیست؟
این موضوع مختص به سالها یا قرنهای اخیر نیست. تاریخ اسلامهراسی بیش از هزار و چهارصد سال سابقه دارد. این امر هنگامی آغاز شد که حضرت محمد(ص) از کوه نور فرود آمد و کلام خدا را موعظه کرد.
از آنجا که اصولی که رسول خدا تبلیغ میکرد ناعدالتی آن زمان را تهدید کرده و منافع شخصی صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی را به خطر میانداخت، ترس از اسلام قلب ستمگران را فرا گرفت. از نظر روانی و روحی، آنها از اسلام نفرت داشتند.
اخلاق اسلامی وجدان پر از گناه آنها را به چالش کشید. وقتی در چنین سطح عمیقی به چالش کشیده میشوید یا متواضعانه توبه میکنید یا با غرور جلوی آن میایستید. یک شخص یا به دنبال بهبود خود است یا خود را در شرارت ذوب کرده و دل خود را سختتر میکند.
پیامبر اسلام(ص) خواستار پادشاهی شر بر روی زمین نشد. او میخواست که فرمان خداوند اجرا شود. او نه خواستار کشتار، تجاوز، ویرانی، غارت و بردگی بود و نه استثمار اقتصادی و بیعدالتی.
او از انسانها خواست که انسانی رفتار کنند، به فقرا غذا بدهند، از یتیمان مراقبت و بردگان را آزاد کنند. خواستار پایان دادن به کودککشی نوزادان دختر شد. وحدت و همبستگی را ترویج داد. سورههای مکی سرشار از معنویت هستند.
اینها نشانههای اصلاح اخلاقی هستند و یکی از سخنان عیسی بن مریم(ع) را یادآوری میکنند. اگر شخصی به میدان بیاید و یک برنامه شیطانی را تبلیغ کند، طبیعی است که مردم از او بترسند و با او مخالفت کنند. چنین ترسی عاقلانه و سالم است. اما ترس از اسلام پیامبر(ص) بیاساس بود. افراد منطقی آن را به درستی پذیرفتند. کسانی که با آن مخالف بودند، در دل خود میدانستند که اشتباه میکنند و حق با پیامبر(ص) است. اما عشق به قدرت و ثروت آنها را از پذیرفتن پیام او باز داشت.
اگر تصویر پیامبر اسلام(ص) را در ادبیات اسپانیایی یا فرانسوی مطالعه کنید با تصویری که امروزه از وی ترسیم میکنند ثابت است. نام او تغییر شکل یافته و آموزههای او تحریف شده است. او متهم به انواع مکروهات است و پیروانش به عنوان مشرک معرفی میشوند. در غیر این صورت چگونه نخبگان مذهبی، سیاسی و اقتصادی میتوانند بسیاری از مردم، از جمله کودکان را متقاعد کنند که جنگهای صلیبی که نوعی خودکشی و قتل عام بود را علیه مسلمانان انجام دهند؟

کسانی که با اسلام جنگیدند ماهیت و آموزههای واقعی آن را نفهمیدند. اگر آنها میدانستند که مسلمانان یکتاپرست هستند؛ انجیل و تورات را به رسمیت میشناسند؛ پیامبران انجیل را میپذیرند؛ به عیسی(ع) و مریم مقدس(س) احترام میگذارند و معتقد به تبلیغ امر به معروف و نهی از منکر هستند دلیلی برای جنگیدن نداشتند.
این گفتمان ممکن است در قرون اخیر تغییر کرده باشد. با این حال، انگیزه یکسانی باقی میماند: اسلام یک تهدید است و باید با مسلمانان مخالفت کنند.
چگونه دیگر امپریالیستها در خدمت نخبگان اقتصادی جهانی میتوانند بیش از یک میلیون جنگجو را برای جنگ در عراق، افغانستان و فراتر از آن به خدمت بگیرند؟ صفتهای منفی که استفاده میشود ممکن است تغییر کند، اما همه چیز ثابت میماند. جنگ علیه اسلام هرگز متوقف نشده است.
ایکنا _ برخی معتقدند افراطگرایی اسلامی باعث گسترش اسلامهراسی شده است. با این عقیده موافقید؟
البته که تأثیر دارد. با این حال، چه کسی در قلب افراطگرایی اسلامی قرار دارد؟ خود دشمنان اسلام! مسلمانان صدر اسلام از سوی دشمنان اسلام تحریف شده بودند که یک حزب را در مقابل گروه دیگر قرار دهند. ابوسفیان که با تمدن بیزانس همسو بود، پس از رحلت پیامبر(ص) به ظاهر در کنار علی(ع) قرار گرفت.
وقتی ابوبکر خلیفه شد، ابوسفیان به علی(ع) پیشنهاد کرد از ایشان علیه او (ابوبکر) حمایت کند. پاسخ امام علی(ع) یک نه قاطع بود. او میدانست که ابوسفیان به دنبال چه چیزی است. ایجاد هرج و مرج و آشفتگی، و این که صحابه را در جنگ علیه یکدیگر برانگیزد. ابوسفیان و حزبش سپس میتوانند وارد عمل شوند و کنترل را در دست بگیرند.
آنها چه مشرک باشند، چه یهودی چه مسیحی، مسلمانان را در برابر یکدیگر قرار میدهند. تفرقه بینداز و پیروز شو، قدیمیترین تاکتیک سیاسی است. در طول قرون، دشمنان اسلام مشتاق بودند تا از هرگونه ضعف یا تفرقه بین مسلمانان سوء استفاده کنند. امپریالیستهای اروپایی از افراطگرایان فتنهگر حمایت و از آنها در جنگهای جهانی اول و دوم برای تضعیف امت اسلامی استفاده کردند.
در نهایت، آنها موفق شدند امپراتوری قدرتمند عثمانی را از بین ببرند و همچنان متوقف نشدهاند. قدرتهای پیشرو ممکن است تغییر کرده باشند. با این حال، بازی بزرگ همان است. این تاریخ است، نه نظریه توطئه. این بدان معنا نیست که هر افراطی محصول غرب است. آنچه واقعیت دارد این است که هر افراطی به ظاهر اسلامگرا یک احمق مفید است که میتوان از او به مانند یک پیاده نظام استفاده کرد.
ایکنا _ به نظر شما بزرگترین آسیب اسلامهراسی به جوامع چیست؟
اسلامهراسی نوعی فریب دادن خود است. خودویرانگری است. نفرت داشتن خوب نیست بلکه جدایی را مقابل وحدت تشویق میکند. اختلاف به جای هماهنگی؛ تضاد به جای همکاری؛ و درگیری به جای صلح. چنین جنونی به نفع بیشتر افراد بشریت نیست. این به سادگی منافع یک درصدی را که تقریباً تمام ثروت جهان را در اختیار دارند، باشگاه پسران میلیاردر و فرزندان شیطان را که ناگهان نگران «عدالت اجتماعی» شدهاند تأمین میکند.
اسلام را فراموش کنید. مسیحیت را فراموش کنید. یهودیت را فراموش کنید آنها فقط نام هستند. مهم نیست چه اسمی داشته باشد: تهدید واقعی اسلام و مسلمانان نیستند. تهدید واقعی ارزشها، اخلاق و اصول اولیه درست و غلط است. برای طرفداران مالتوسی (توماس مالتوس؛ اقتصاددان انگلیسی) خوبی، بد است و برای تجارت مضر. برای ما مؤمنان تنها مخالفت با خوبی میتواند بد باشد. ترویج نفرت آخرین آسیب است.
ایکنا _ مسلمانان چگونه میتوانند در مبارزه با اسلامهراسی نقش ایفا کنند؟
با مسلمان بودن، مسلمانان واقعی بودن، مسلمانان خوب بودن، مسلمان خداترس بودن و مسلمانان وارسته بودن، نه فقط با اعتقاد بلکه با عمل. همانطور که امام جعفر صادق(ع) به ما آموخت، ما نباید افراد را بر اساس میزان نماز و روزه آنها قضاوت کنیم بلکه باید با نحوه رفتار با دیگران قضاوت کرد. این آیینها وسیله هستند اما غایت نیستند.
آنچه ما نگران آن هستیم ایمان به عمل است، یعنی عملی کردن اصول. ما با خدمت به مردم به خدا خدمت میکنیم. با مراقبت از خلقت خدا به او اهمیت میدهیم. این وظیفه ما به عنوان خلیفه یا نمایندگان خدا بر روی زمین است.
اساساً این امر به انسانهای خوب بودن و به اشتراک گذاشتن انسانیت ما با دیگران بستگی دارد. خوبی یک زبان جهانی است. خوب باشید، خوب عمل کنید و خوبی را ترسیم کنید. موعظه نکنید. فقط عمل کنید.
ایکنا _ در سال آینده انتخابات ریاست جمهوری فرانسه را پیش رو داریم. فکر میکنید چرا برخی از نامزدهای این انتخابات در سخنرانیهای خود اسلامهراسی را تبلیغ میکنند؟
اسلام هراسی چه در ایالات متحده چه در فرانسه و چه در جاهای دیگر خوب فروش میرود. در حقیقت، خشونت، نژادپرستی و نفرت همیشه خریدار دارد. این مغز افراد را تحریک میکند. برانگیختن جمعیت و ایجاد شورش چندان دشوار نیست. متقاعد کردن جمعیت زیادی برای ساختن فاضلاب با بیل(کار جهادی)، واگذاری بخشی از ثروت خود به فقرا(انفاق)، یا شستن موهای یک مرد بیخانمان(خیرخواهی) مشکلتر است.

برای برخی، کار شر از کار خیر کردن آسانتر است. مسلمانان متجاوز، مانند یهودیان متجاوز در گذشته، به راحتی برای بازاریابی تبلیغاتی در دسترس هستند. دونالد جی ترامپ در هنر تحریک بدترینها در مردم استاد است. شعارها به سادگی این بود: ورود مسلمانان را ممنوع کنید، دیوار بسازید و آمریکا را دوباره از خود متنفر کنید.
این وسیلهای برای رسیدن به یک هدف بود: قدرت. چنین لفاظیهایی خطرناک است و توسط یهودیهای قربانی شده، بیش از یک میلیون کولی و هزاران گروه قومی، سیاسی و مذهبی دیگر که توسط نازیها تبدیل به اهریمن شدند محکوم میشود. سیاستمداران باید بهتر بدانند و میدانند. آنها دقیقاً میدانند که چه میکنند و چرا. آیا باید تعجب کنیم؟ آیا میتوانیم از شر انتظار خیر داشته باشیم؟
ایکنا _ وضعیت اسلامهراسی در کشور شما چگونه است و چگونه با آن مبارزه میشود؟
در حال کاهش نیست و برجسته شده است. جو بایدن تنها شکاف مرگبار (اجتماعی) در ایالات متحده را عمیقتر کرده است.
او (بایدن) در جنگ فرهنگ سنگرها را عمیق کرده است. هرچه یک طرف بیشتر به سمت چپ میرود، طرف دیگر در پاسخ بیشتر به سمت راست میرود (این به آن در!)

عقل و اعتدال را باید در میانهروی یافت. محافظهکاران به جانیهای راست تبدیل شدهاند. لیبرالها به چپ دیوانه تبدیل شدهاند. گفتمان هر دو طرف دچار زوال عقل است و مانند دو صفحه زمین ساختهشده که از هم جدا میشوند، هیچ حد وسطی وجود ندارد، فقط پرتگاه آتشین زمین آماده است تا همه طرف را به داخل شکم خود بکشد. خدا آمریکا را نجات دهد، خدا آمریکا را از خودش نجات دهد.
ایکنا _ آیا تا به حال با اسلامهراسی روبهرو شدهاید؟ به نظر شما بهترین راه برخورد با یک فرد اسلامهراس چیست؟
بله، در واقع برخی از آنها از بهترین دوستان من شدهاند. من در مناطق روستایی آمریکا زندگی میکنم و این تجربه را داشتم که در مجاورت کسانی باشم که هیلاری کلینتون آنها را «بدبین» توصیف میکرد و کسانی هستند که باراک حسین اوباما آنها را به خاطر دوست داشتن اسلحه و کتاب مقدس محکوم کرد.
آنها مسیحیان محافظهکار هستند. آنها کسانی هستند که در رسانهها مورد تمسخر قرار میگیرند. آنها موضوع شوخی و تمسخر هستند. به آنها از بالا نگاه میشود.
من آنها را بیش از آنکه بتوانم یک لیبرال سکولار را دوست داشته باشم، دوست دارم. در حالی که آنها کاستیهای خود را دارند و همیشه تحصیلکردهترین افراد نیستند، بیشتر بر کشاورزی، کار در کارخانه و تجارت تمرکز میکنند. آنها افرادی سختکوش و خانوادهگرا هستند که دارای برخی ارزشهای اخلاقی سنتی هستند.
آنها حق را از باطل و بالا را از پایین تشخیص میدهند. آنها نه افرادی متفکر هستند نه پیروان نابینایی که به اقتدار مشکوک هستند و اعتماد کمی به سیستم دارند. آنها کسانی هستند که توسط نخبگان جهانی گمراه شدهاند. آنها کشور خود را دوست دارند اما لزوماً دولت خود را دوست ندارند.
۶ سال قبل با جیم، یک کشاورز سفیدپوست آمریکایی که در کار لبنیات بود آشنا شدم. او معتقد بود که همسایه خوبی است، بنابراین هنگامی که به خانه خود در روستا نقل مکان کردیم، او برای بازدید آمد. از حالت چهره او میتوانم بگویم که نسبت به دین یا میراث ما مشکوک است.
نام فرزندانم، پوست تیره همسرم و موهای سیاه مورد توجه او بود. همچنین مشکوک شد که من به دلیل کمی لهجه، خارجی هستم. تصور میکرد که ما مسلمان و عرب هستیم. مرتب تکرار میکرد که یک مسیحی خداپرست است. شاید فکر میکرد که میتواند با انجیل ما را موعظه کند. جیم از تروریسم اسلامی شکایت کرد و ما لبخند زدیم و سرمان را به نشانه تأیید ترس و احساساتش تکان دادیم. به گفته وی، هر بار که یک حمله تروریستی رخ میداد، مسلمانان مسئول آن بودند.
من بدون ذکر منبع قرآنی خود گفتم: «هر کس روح بیگناهی را بکشد گویی تمام بشریت را کشته است» خاطرنشان کردم: مسلمانان تروریست نیستند، شما نمیتوانید همه آنها را یکی بدانید. او اذعان داشت: «فکر میکنم چنین است. میدانم که بسیاری از مسیحیان نیز تصویری بد از مسیحیت ارائه میدهند».
جیم از نوع رفتار برخی همسایگان مسلمان که همیشه سعی میکردند او را ساقط کنند شکایت کرد و گفت که هرگز نمیخواستند برای گوسفند و بزهای او قیمت مناسبی بپردازند. من توضیح دادم: مردم مردم هستند، بدون در نظر گرفتن مذهب آنها خوب و برخی بد هستند.
او فکر میکرد دیوانگی است که زنان یمنی برقع میپوشند و صورت خود را میپوشانند. به نظر میرسید که او از این واقعیت که همسرم این کار را نکرده گیج شده است.
او در تلاش برای تأیید شبهات خود پرسید: «شما اهل کجا هستید؟». من صادقانه توضیح دادم: «ما اهل داکوتای جنوبی هستیم و قبلاً یک مزرعه داشتیم. همچنین در میسوری و نیومکزیکو زندگی کردهایم».
جیم پرسید: منظورم این است که شما قبل از آن از کجا آمدهاید؟ توضیح دادم: کانادا ، از انتاریو و کبک.
جیم گفت که منظورم این است که شما قبل از آن از کجا آمدهاید؟ تصریح کردم: «من بومی هستم، فرانسوی و تا حدودی ایرلندی هستم. او مات و مبهوت مانده بود».
یک روز هنگام انتقاد از مسلمانان، سرانجام همسرم خسته شد و هنگام اظهارات اسلامهراسانه جیم گفت: شما میدانید ما مسلمان هستیم. او با خجالت و ناراحتی گفت: بله، مشکوک بودم. فکر میکردم همه مسلمانان عرب هستند.
من توضیح دادم، در واقع، عربها کمتر از ۱۵ درصد مسلمانان را تشکیل میدهند. مسلمانان در سراسر جهان وجود دارند. اندونزیاییها بزرگترین گروه مسلمانان هستند. میلیونها مسلمان چینی نیز وجود دارند. او اعتراف کرد: من این را نمیدانستم.
با گذشت ماهها و سالها، انتقادات ادامه یافت، سوالات ادامه یافت و «من آن را نمیدانستم» رایج شد. او یاد گرفت که بین فرهنگ و دین تفاوت قائل شود. او دریافت که اکثر زنان مسلمان برقع نمیپوشند. اکثر آنها هیچ تفاوتی با زنان آمیش (فرقهای مذهبی در آمریکا) در جامعه ما نداشتند که لباسهای بلند میپوشیدند و موهای خود را میپوشاندند، درست مانند زنان کاتولیک تا همین اواخر.
او فهمید که همه مسلمانان دروغگو نیستند. او خاطرنشان کرد که ما همیشه هزینه کامل برههایش را به او میدادیم و گاهی بیشتر. او به ما کمک کرد و ما هم به او کمک کردیم. وقتی همسرش پس از چند دهه از او جدا شد، به او دلداری دادیم. وقتی دخترش مشکلی داشت به او مشاوره دادیم. در مزرعه ما به چهرهای دوستانه و آشنا تبدیل شد. ما همیشه مشتاق بودیم از دانش و خرد او درس بگیریم.
در حالی که بسیاری از مسلمانان و سکولارهای غیرمسلمان او را به خاطر اسلامهراسی یا نژادپرستی میشناختند، ما ترجیح دادیم بر ویژگیهای خوب او در مقابل خطاهای او تمرکز کنیم. جیم مرد خوبی با قلب پاک و مهربان بود. شوخطبع، کمککننده و سخاوتمند. یک شوهر وفادار بود و یک پدر عاشق است. به خدا اعتقاد دارد. او تلاش میکند مسیحی خوبی باشد. او دارای اخلاقی نیکو و مردی سختکوش است که هرگز نمیتواند یک سنت را بدزدد و یا به هرگونه ناصوابی که تصور میشود دست نزند.
ما همیشه با جیم مهربان و محترمانه رفتار میکردیم، حتی زمانی که برخی از نظرات او خندهدار بود. ما سعی کردیم خود را جای او بگذاریم و از زاویه دید او به مسائل نگاه کنیم. در برخی موارد آنچه اسلامهراسی، نژادپرستی و تعصب تلقی میشود، ناشی از فقدان دانش و اطلاعات است.
برچسبها دیوارهایی هستند که افراد را جدا میکنند. ما باید آن دیوارها را خراب کنیم. من سعی کردم کلیشههای منفی خود را در مورد «مسیحیان سفید خوب» کنار بگذارم. جیم تلاش کرد کلیشههای منفی خود را در مورد اسلام و مسلمانان کنار بگذارد.
من روی خصوصیات انسانی او تمرکز کردم و او روی خصوصیات انسانی ما. هر دوی ما متوجه شدیم که چیزی که ما را از هم جدا می کند معنایی است و ما یک جهان مشترک داریم. جیم آنقدر با خانواده ما صمیمی شد که وقتی به شهر دیگری در آن حوالی نقل مکان کردیم، اشک او جاری شد. او گفت: «شما چقدر افراد خوب و همسایههای خوبی هستید.»
گرچه ما دیگر همسایه نیستیم، اما من و خانوادهام مفتخریم که این «اسلامهراس سابق» را به عنوان دوست خود داریم.
گفتوگو از محمدحسن گودرزیانتهای پیام